من مكتوب

January 13, 2009

Rhinoceros

Filed under: همين جوري ها — saeedlog @ 4:00 pm
Tags: , ,

جاتون خالي ديشب با بچز رفتيم تئاتر كرگدن فرهاد آئيش . در يك كلام مي شه گفت كه شاهكار بود و شديدا و عميقا بر جان و دلم نشست . اون قدر كه مي خواستم حين نمايش بلند شم و برم روي سن و روي ماه تك تك شون رو ببوسم. من به شدت تحت تاثير نمايشنامه و ديالوگ هاي مغز پخت ” كرگدن ” قرار گرفته بودم . طوري كه هر جمله اش براي مدتي من رو به فكر فرو مي برد

يه جاي نمايش يكي از بازيگر ها بلند داد مي زنه كه ” احساس گناه يه جور بيماريه ” و من با توجه به كاتالوگ كرگدن مي دونستم كه بحث احساس گناه موضوع تز اوژن يونسكو بوده و اين جمله نتيجه گيري و يا به عبارتي چكيده كار تحقيقاتي يونسكوست كه در قالب يك جمله در دهان يكي از بازيگران قرار گرفته

تك تك ديالوگ هاي اثر مي شد گفت كه يه بار روان شناختي عظيمي داشت و اون قدر فضاي تئاتر سنگين و وزين بود كه يه جاهاييش مي خواستم بلند شم بگم كه لطفا يه تنفس بديد ما به ديالوگ ها فكر كنيم . شايد بتونم ادعا كنم كه تازه فهميدم كه چرا كرگدن يه شاهكاره

دوست دارم يه مقدار از كار رو تعريف كنم . عكس هايي كه براي توضيح استفاده كردم رو از سايت پندار برداشتم

اول از همه بذارين از فرهاد آئيش بگم . چند خطي كه اين زير براتون مي ذارم خودش توي وب سايت شخصي اش گذاشته كه مي تونيد اينجا كليد كنيد و ببينيد و تازه اگه خواستين بليط رزرو كنيد مي تونيد اينجا رو كليك كنيد

اهل شمیرانم، روزگارم بد نیست. در سال ۱۳۳۱ متولد شدم. دبستان و دبیرستان را در تهران گذراندم. هوای سفر در دل داشتم . کوله پشتی به کول انداختم و رفتم. اول به انگلستان و بعد آمریکا
سالها و سالها سفر کردم. در میان این سفرها درس هم خواندم؛ فیلم و عکاسی. مدتی عکاس بودم و بعد تئاتری شدم. در شهرهای سانفرانسیسکو، واشنگتن، بوستون و برلین زندگی کردم. نتیجه کاری آن کارگردانی و بازی در بیش از ۳۰ نمایشنامه به زبانهای فارسی و انگلیسی بود. بعد از ۲۷ سال از سفر برگشتم ، سال ۱۳۷۶.
همانطور که گفتم روزگارم بد نیست. کار می کنم و زندگی میکنم. از زندگیم راضی هستم.
بیش از ۳۰ نمایشنامه از نویسندگان ایرانی و خارجی بازی و کارگردانی کرده‌ام.
بکت، پینتر، کوبه آبه، یونسکو و …
ابراهیم مکی، بهرام بیضایی، غلامحسین ساعدی و …
و نوشته های خودم: تئاتر تئاتر، سیمرغ، جعفرخان گم شده و دیگر نمایشنامه‌هایم که در ایران هم به روی صحنه رفته است

خوب اول از همه بگم كه هنگامي كه پرده ها كنار رفت و ما چشم مون به دكور افتاد به شكل شديداللحني تعجب كرديم . يه لحظه دور و برمون رو نگاه كرديم كه ببينيم اشتباه نيومديم . اساسا اينجا ايرانه يا نه ؟؟ كه ديديم نه درست اومديم و اينجا ايرانه و اين دكور هم واقعي يه . واقعا دكور كار يه شاهكاري بود در نوع خودش در ايران . دكور رو ” محسن شاه ابراهيمي ” ساخته و مي شه گفت كه يه نقطه قوت براي اين نمايش محسوب مي شه

يه صحنه از يكي از دكورها رو در زير مي تونيد ببينيد

141

در اين صحنه آقاي برانژ (مهدي هاشمي) رو مي بينيد كه با دوستش ژان (احمد ساعتچيان ) نشستن توي كافه و دارن با همديگه گپ مي زنن . گپي كه به علت نيمه مست بودن آقاي برانژ فرمت عادي نداره و ژان دوست برانژ هم از اين گفت و گو راضي نيست و شروع مي كنه به نصيحت برانژ و قصد داره اون رو هم آلوده روزمرگي هاي خودش و ميليون ها انساني كه اسير مدرنيته شده اند بكنه . امري كه در انتها مي بينيم كه برانژ رو متمايز از ديگران مي كنه و باعث مي شه كه اون كرگدن نشه

در ابتداي امر آدم هاي زيادي معرفي مي شند كه ما در قبال چند ديالوگي كه از اونها مي شنويم مي تونيم يه تصوير كوچك از دنياي اونها داشته باشيم . آدم هاي كوچك با دغدغه هاي كوچك و دنيايي پر از اين آدم هاي كوچك . خانم خانه داري كه تمام زندگي اش شده گربه ملوسش كه اون هم در انتها زير پاي يكي از كرگدن ها له مي شه . فروشنده اي كه فقط به فروش فكر ميكنه . مغازه داري كه زندگي اش شده سرو مشروب براي مشتري ها و يه خانم كوچولو كه بالاي بالكن يكي از خانه ها داره بافتني مي بافه

16

يك آقاي منطق دان خيلي خوشمزه هم هست كه سعي مي كنه به دنيا به شكل منطقي نگاه كنه و معتقده هر گره اي در عالم به دست منطق باز مي شه و وقتي از منطق اش صحبت ميكنه تازه مي فهميم كه چقدر منطق اش شبيه منطق دنياي مدرنه . اساسا منطق در اين اثر اشاره اي است به منطق حاكم بر دنياي امروز كه صرف نظر از روح حاكم بر پديده ها صرفا به دنبال ربط منطقي اونها به همه و اصلا براش مهم نيست كه چقدر گاها نتايج حاصل از اين منطق بافي مي تونه خنده دار و مضحك به نظر برسه و يه آقاي ديگه كه سخت مفتون منطق آقاي منطق دان شده و اشاره به انسان هايي داره كه كوركورانه در پي منطق دنياي مدرن اند

13دنياي مدرن در اين اثر به شكل سمبليك جنگل معرفي شده و قوانين اش تلويحا قانون جنگل . قانوني كه درش صرفا صحبت از قدرت مي شه و بقيه چيزها در حاشيه قرار داره و ديده نمي شه

در يكي ديگه از دكورها ما شاهد يه اداره هستيم و بوروكراسي حاكم در آن و انسان هايي كه به مانند ماشين با يك ريتم مرتب و منظم در حال گرداندن چرخ هاي دنياي مدرن اند و بحث هايي كه در اون جا مي شه و تيپ هايي از انسان ها كه معرفي مي شه هر كدومش نماينده جمعيت كثيري از ما انسان هاست كه در دنياي جديد به شكل مسخره اي الينه و مسخ شديم

شهاب حسيني كه نقش اش رو به شدت زيبا و جا افتاده ايفا ميكنه در نقش يك انسان لجوج و ظنين قرار داره كه به شدت به همه چيز شك داره و صرفا انديشه هاش شكل حزبي داره . در قالب حزب فكر ميكنه . در قالب حزب نفس مي كشه و چيزي فراي اون رو قبول نداره . حزبي كه سريع به رنگ زمانه در مي آد . حزبي كه فقط به فكر يارگيريه . حزبي كه نماينده خودخواهي جمعي ما انسان هاي مدرنه

01

در دكور بعدي و بقيه داستان ما شاهد كرگدن شدن تك تك آدم هايي هستيم كه از اول نمايش ديديم . اما اون چيزي كه اين كرگدن شدن رو جالب مي كنه دلائل آدم هاست براي كرگدن شدن . مثلا دوست آقاي منطق دان كرگدن مي شه چون معتقده كه آقاي منطق دان حتما دليلي براي كرگدن شدن داره و اون هم به صورت كوركورانه و بدون هيچ گونه تدبيري كرگدن مي شه . خانم كوچولوي بافنده كرگدن مي شه چون همسرش كرگدن شده و اون هم عليرغم ميل باطني اش بايد كرگدن بشه . يكي از كارمندهاي باعرضه اداره كه خاطرخواه خانم ديزي (آتنه فقيه نصيري ) شده كرگدن مي شه به اين علت كه معتقده كه شايد چون تعداد كرگدن ها بيشتر از آدم هاست حق به اونهاست و اساسا اونها عادي هستند و ما غير عادي . خانم ديزي هم كرگدن مي شه چون مي ترسه كه اگه كرگدن نشه به علت تفاوت هايي كه با كرگدن ها داره كرگدن ها بهش آسيب برسونن و تنها راه مصون موندن از كرگدن ها رو كرگدن شدن مي دونه

در انتها ما مي مونيم و آقاي برانژ (مهدي هاشمي ) كه يه صحنه رو مي كنه به جماعت تماشاگر و مي گه من نمي خوام مثل اين جانورها كرگدن بشم كه به نوعي تلويحا داره ميگه كه شمايي كه تماشاگر اين تئاتر هستيد خودتون هم الان كرگدنيد . بدون اين كه بدونيد . آقاي برانژ هم در انتها به علت تنهايي و ترس از تنهايي مي ره و كرگدن مي شه و يهو چراغ ها خاموش مي شه و يه دختر جوان مي آد و اداي اين رو در مي آره كه الان داره روي يك ديوار باريك راه مي ره و هر لحظه ممكنه كه تعادلش رو از دست بده و بيافته كه به نظر من اشاره اي است به مرز باريكي كه انسان ها با كرگدن شدن دارند

در كل نمايشنامه فوق العاده بود و بازي ها در حد قابل قبول . شهاب حسيني در حد كمال بازي مي كرد و مهدي هاشمي هم مثل معمول فوق العاده و بقيه هم خوب بودند . احمد ساعتچيان هم به نظر من به شكل خوبي نقش اش رو از كار درآورده بود هر چند كه تا نمره 20 فاصله زيادي داره

در انتها مي خوام چند تا عكس از فرهاد آئيش بذارم كه براي خودم خيلي جالب بودن

farhad-ayeesh1

farhad-ayeesh3farhad-ayeesh2

farhad-ayeesh4farhad-ayeesh5

در انتها هم براتون يه چند تا لينك مفيد مي ذارم كه بتونيد بريد و كرگدن رو از زبان آدم هاي مختلف بشنويد و ببنيد كه بقيه چي فهميدن از اين كار

روزنامه نگار شهر خاكستري از كرگدن مي گه

روزنامه كارگزاران و اخباري از كرگدن

آتنه فقيه نصيري و چرايي حضور در كرگدن

وقتي ديگر و گزارشي مشروح از كرگدن —– خودتون بريد و توي وبلاگش سرچ بزنيد پيدا كنيد

Create a free website or blog at WordPress.com.