خوب الان مي خوام چيزايي كه جديدا بهشون فكر كردم و نتايجي كه اخيرا بهش دست پيدا كردم رو براتون اينجا بيارم . اول از همه بايد بگم كه يكي از سئوالاتي كه مدت ها بود ذهن من رو مشغول خودش كرده بود اين بود كه چرا ميرحسين موسوي تابحال سكوت كرده و ترجيح داده كه به يك انزواي سياسي تن بده و حالا احساس مي كنم كه به جواب دست پيدا كردم .
در دوره دوم رياست جمهوري آقاي خامنه اي با اين كه ايشون تقريبا 85 درصد آرا رو كسب كرده بودن و منتخب مردم بودن ؛ وقتي كه ميخوان نخست وزيرشون رو انتخاب كنن و با حضور آقاي ميرحسين موسوي براي بار دوم مخالفت مي كنن ؛ ميرحسين موسوي نزد امام مي ره و اعلام نارضايتي ميكنه . امام خميني كه به شدت به آقاي ميرحسين اعتقاد داشته عليرغم ميل باطني آقاي خامنه اي ميرحسين رو بهش تحميل مي كنه و مي گه كه يا آقاي ميرحسين يا هيچ كس ديگه و خوب علي القاعده آقاي خامنه اي كسي نبودن كه بتونن در مقابل امام بايستن و اين تحقير بزرگ تاثير زيادي روي آقاي خامنه اي مي ذاره . به گونه اي كه بعد اون شروع مي كنه به تخريب ميرحسين و اوج تخريب ها در سال 65 اتفاق مي افته ؛ امام كه به شدت از موج تخريب ها بر عليه ميرحسين ناراحت بودن در يك سخنراني خطاب به تخريب گران مي فرمايند كه شما كه نمي تونيد يك نانوايي رو اداره كنيد چرا به تضعيف دولت مي پردازيد ؛ در اين كه پشت خيل عظيم تخريب گران يكي از سران بزرگ كشور بوده هيچ شكي نيست ( در ضمن به آقاي هاشمي بدگمان نباشيد ؛ آقاي هاشمي در اون زمان تمام وقت در اختيار اداره جنگ بودن و مجلس رو هم بايد هدايت مي كردن ) و خوب علي القاعده جز آقاي خامنه اي كس ديگه اي رو نمي شه متصور شد . سخنراني امام باعث مي شه كه ديگه كسي بعد اون از ميرحسين بد نگه ولي انرژي زيادي در مخالفان ميرحسين محبوس مي مونه و البته فشارها روي ميرحسين موسوي فراوان بوده . اين فشارها به حدي بودن كه در سال 67 ميرحسين مجبور به استعفا مي شه كه امام با توجه به حمايت هاي فراوانش از شخص ميرحسين موسوي اصلا انتظارش رو نداشته و به شدت از دست ميرحسين ناراحت مي شه ؛ ولي با شناخت از روند موجود جز نصيحت كار ديگه اي نمي كنه ؛ ولي با مرگ امام و تعيين رهبري به مدت كوتاهي بعد از مرگ امام ( كه كاملا شبيه شوراي ثقفيه در زمان امام علي است ) آقاي خامنه اي رهبر اين مملكت مي شن و خوب اين مسئله خود به خود باعث انزواي سياسي اجباري ميرحسين موسوي مي شه .
من الان به همون اندازه كه به شيخ مهدي كروبي اعتقاد و اعتماد دارم ؛ به مهندس عزيز ميرحسين موسوي هم اعتماد و اعتقاد دارم و معتقدم كه كروبي و موسوي دو چهره زيبا و دقيق از يك شخصيت بزرگ به نام امام خميني هستند . امام خميني اي كه بد به ما شناسانده شد ؛ امام خميني كه تحريف شد و در زمان حاضر اتحاد اين دو و در كنار هم بودن اين دو را تجلي امام خميني ديگري مي دانم كه مي تواند دوباره جريان ساز شود و انحرافات موجود در جمهوري اسلامي ايران را از بين ببرد ( لازم به ذكر است كه به هيچ وجه به انقلاب اعتقاد ندارم و معتقدم كه شخصيت هاي انقلابي مسلمان كارآمدي در اين نظام هستند و نظام كنوني ظرفيت هاي مناسبي براي حكومت دارد ؛ فقط افراد لايقي در مناصب نظام نيستند كه با يك حركت هوشمندانه و هدف مند و با تدبير و داراي رهبر مي توان اين مناصب را به افراد شايسته اين مناصب بازگرداند ؛ بدون اين كه ساختارهاي موجود بهم بخورد و شالوده كشور از هم بپاشد و عواقب بعدي آن مانند تصفيه ها و غيره هزينه هاي زيادي را به مردم تحميل كند )
ميرحسين موسوي ؛ ازت عذر ميخوام كه تا الان نشناخته بودم و مظلوميت ات رو درك نكرده بودم ؛ ولي از حالا به بعد مي توني روي من ( يكي از طرفداران كروبي كه همچنان به شيخ معتقد است ) حساب كني و بداني كه من و امثال من ؛ تو و شيخ مهدي را دو روي سكه امام مي دانيم و شما دو نفر را ياران عزيز و برجسته امام مي دانيم و حاضريم در راه شما از جان هم بگذريم ( امام حسين و 72 تن را به ياد بياوريد . اگر معتقديد راه تان حق است نبايد از جانتان بترسيد. جان ما از جان امام حسين و يارانش عزيزتر نيست ) .
ميرحسين موسوي ؛ اميدوارم تصميمات ات ناظر بر تاريخ اين مملكت باشد . مسلما تاريخ ما را به خاطر ترس هايمان نخواهد بخشيد . 50 سال ديگر نه من زنده هستم نه تو و اميدوارم كه در آن روز كه هر دوي ما بر بستر تاريك خاك خفته ايم فرزندانمان از ما به نيكي ياد كنند و براي چند سال بيشتر زنده ماندن و نفس كشيدن كاري نكنيم كه باعث تحقير اين مرز و بوم بيش از اين شويم .