من مكتوب

December 21, 2008

گزارش اختصاصي سعيد شريف از جشن شب يلداي پرشين بلاگ

راستش انگاري فقط منم كه دارم گزارش ديشب رو مي نويسم و با توجه به اين نكته كه من دو ساعت ديگه امتحان دارم مي تونين عمق حماقت من رو درك كنين

والله من سعي مي كنم كه يه گزارش كامل ارائه ندم و صرفا نظرم رو بگم

مجري خوبي داشت جلسه . صداي خوشگلي داشت

بهاره رهنما خيلي تپل تر شده از آخرين تصويري كه ازش داريد و همين طور داره به صورت اكسپوننشيال تپل تر مي شه و خوب هم چنان با داشتن يه دختر ده ساله ، يه دختر شيرين و دوست داشتني يه . رفتم يه سري به وبلاگش هم زدم ، طفلي رو رودرباستي با بچه هاي پرشين بلاگ يه وبلاگ اونجا ساخته و بلدم نيست كه چطور باهاش كار كنه و دير به ديرم آپ مي كنه

رضا بنفشه خواه ، گيتي معيني و رحيم نوروزي (همون فرعون خودمون) هم اومده بودن كه حضورشون خيلي مجلس رو گرم تر كرد . مخصوصا شعرايي كه خوندن ، رحيم نوروزي طفلي كه مي شد فهميد نه شعري از حفظ داره و نه توان شاد كردن جلسه رو داره ، خيلي معصومانه معذرت خواست كه فقط با خودش يه عالمه اخم آورده

نيكي نصيريان اون دختر كوچولوي 5 ساله رضا عطاران توي فيلم قبلي اش رو يادتونه ، اون هم اومده بود و چقدر شيرينه ديدن يه دختر شيرين و ناز روي استيج

برنامه نامرتب و شلخته برگزار شد ، شايد دليلش كوچك بودن تالار الغدير دانشكده مديريت دانشگاه تهرانه

دكتر بوترابي از مديريت خداحافظي كرد و چه كليپ خنكي ساخته بودن براي مراسم خداحافظي. واقعا اين همه خرج مي كنن ولي يه جاهايي رسما به خاطر نداشتن خلاقيت گند مي زنن ، اين هم يكي از اون گندها بود. اسم “اوپيوم” رو هم ديدم توي دست اندركاراي كليپ ، كه بعدا فهميدم يكي از اون خانم خوشگله هاي برگزار كننده جلسه است 😉

اما برم سر اصل مطلب ، بچه هاي فرندفيد ، وقتي داشتم سر مي گردوندم ، يه قيافه برام آشنا بود ، قيافه “ويدا” . دي . رفتم جلو و بهش گفتم كه من فكر مي كنم كه تو رو مي شناسم ، چشاش چهارتا شده بود ، ميخواست سريع من رو بشناسه ، رفت توي ديتابيس اش يه سرچ زد كسي نيومد ، مي شد فهميد كه خيلي كنجكاوه ، بهش گفتم كي ام ، سريع يادش اومد ، با هيجان گفت “بيگست برين” و من برام جالب بود كه من رو با بيگست برين ام مي شناسه 😉

رفتم يه دوري توي محوطه لابي بزنم و دلي از عزا در بيارم ، چند تا آدم معروف رو هم ديدم ، يكي اش “مهدي مقدم” بود كه آهنگاش رو خيلي دوست دارم ، برام جذاب نبود برم پيش اش و باهاش صحبت كنم ، رفتم پيش “پارسا فاتحي” و ازش درباره دوستم مازيار پرسيدم ، خبر خاصي ازش نداشت

وقتي يه عالمه ازين كيك كوچولوها خوردم و حسابي جيگرم حال اومد ، يه نگاهي به دور و بر كردم و ديدم كه هيچ كسي آشنا نيست ، كم كم داشتم نااميد مي شدم از جلسه ، بچه هاي فرندفيدي دور و بر “ويدا” رو هم نمي شناختم ، گفتم بي خيال ، برم جشن شب يلداي بچه هاي دانشكده علوم ، آخه همه دوستام رفته بودن اونجا

وقتي از تالار زدم بيرون ، ديدم يه جمعي دارن عكس مي گيرن ، ويدا بلند داد زد كه “سعيد شريف ” ، يهو يكي از اون جمع داد زد كه سعيد تو هم اينجاي ، برام جالب بود كه كيه كه اين قدر از شنيدن حضور من خوشحال شده ، خيلي سرد برخورد كردم و فقط گفتم دوستان لطفا بعد عكس خودتون رو معرفي كنيد ، چون من هيچ كس رو نمي شناسم از اين جمع

ديدم اون عقبا عكسم خوب نمي افته ، رفتم جلوي جلو و رو پاهام نشستم ، بعدش وقتي عكاس داشت عكس ميگرفت ، گفتم اين يكي رو بگير به ياد “فرزاد” ، يهو همه داد زدن كه فرزاد اينجاست ، منم كه فكر نمي كردم اين همون فرزاد خودمون باشه ، گفتم نه ، فرزاد اصلي ، فرزاد شماره يك و بچه ها داد زدن كه فرزاد شماره يك همين جاست ، ووووووووووووووووووووووووووووووووووووو، اون قدر هيجان زده شده بودم كه جمع بچه ها رو خراب كردم و برگشتم و چاق سلامتي با فرزاد

ديدن فرزاد ، اين پسر شوخ و شنگ و باهوش فرندفيد برام اونقدر جذاب بود كه بقيه رفتن تو حاشيه ، اونم براش جالب بود ديدن من ، چون يه زماني باهمديگه يه گروه موفق رو داشتيم تو فرندفيد

ركسانا همون اتل متل خودمون رو هم ديدم ، اصلا شبيه تصوري كه ازش داشتم نبود . احسان مصلحي ، نويد كاشاني ، آق فري ، مهرداد ، امين و …. هيچ كدومشون شبيه تصوري كه ازشون داشتم نبودن ، حتي “يك فتحي ” هم بود كه برام خيلي جالب بود ، اصلا فكر نمي كردم اين شكلي باشه ، مي خواستم بلند داد بزنم كه از ديدنشون خوشحالم و خوشحالم كه تونستم اون لحظه اونجا باشم و همشون رو از نزديك ببينم

ويدا برام از همه جالب تر بود ، چقدر يه دختر مي تونه “اكتيو” و سرزنده باشه ، از اون ها كه حضورشون توي يه جمع باعث گرم شدن جمعه ، مي تونم به جرات بگم اگه نبود شايد بچه ها اينقدر راحت هم رو پيدا نميكردن ، به هر حال همين جا بهش ميگم كه از شخصيت اش خوشم اومد

😉

دلم ميخواست بزرگ هاي وبلاگستان هم مي بودن و اين جشن كامل كامل مي شد ، مثلا ” جادي ” ، “بامدادي” ، ” هزاران نقطه ” ، “زهرا اچ بي ” ، ” يك پزشك ” ، “مزيدي” ،”ميلاد ” و خلاصه همه اونايي كه دوستشون دارم و وبلاگ هاشون رو مرتب دنبال ميكنم ، البته ليست بالا به علت نداشتن حضور ذهن كافي ناقصه ، ولي خيلي ها بودن كه دوست داشتم مي بودن

راستي ويولت رو هم ديدم ، از اوني كه توي ذهنم داشتم در مورد يه دختر 36 ساله ، خوشگل تر بود ، بزنم به تخته ، روحيه اش هم خيلي خوب بود ، ايشالله همين طور بمونه

راستي بعدش رفتم جشن شب يلداي بچه هاي علوم ، راستش رو بخوايد اونجا ملت فقط داشتن مسخره بازي در مي آوردن و ميخنديدن ، همش هم آهنگ هاي ” ساسي مانكن ” و “حسين مخته ” رو ميخوندن ، نمي دونم مگه جز اينا خواننده ديگه اي نيست كه همه گير دادن به اينا ، اون قدر اون عقب سالن ساسي مانكن خوندن كه آخرش ملت هوشون كردن و بعدش هم جلسه تموم شد . نگين اين تيكه گزارش ام بي ربط بود ، چون به خودم مربوط بود ، چي گفتم 😉

سعي ميكنم اين پايين لينك گزارش هاي شب يلدا رو بذارم كه از نگاه عده بيشتري جلسه رو ببينين 😉

در حاشيه يلدا

يلدايي متفاو

گزارش فرفري

14 Comments »

  1. اوا تصورت از من چی بود مگه. مشت تو چش تصورت اصلا :دی. خوب شد که خودتو معرفی کردی خوشحال شدیم از دیدنت

    Comment by AtAl Matal — December 21, 2008 @ 1:17 pm

  2. ای کاش پنج شنبه بود که ما هم می تونستیم بکوبیم و بیایم 🙂

    Comment by کاوه گیــــــلانی (لابدان) — December 21, 2008 @ 2:07 pm

  3. من هم خیلی خوشحال شدم که یک بیگست برین رو اونجا دیدم :دی راستش فکر می کردم هر کسی اونجا باشه جز تو چون تو که همش تو کار درس و دانشگاهی فکر نمی کردم تو باشی :دی خلاصه که خوشحالم بهت خوش گذشته … دیدی داشتی همینطوری یواشکی رد می شدی بعد من یقتو چسبیدم بیا عکس بگیر و از این طریق فرزاد رو هم کشف کردی :دی لایک واسه اون صحنه ای که هی بهت می گفتیم فرزاد همینه هی می گفتی فرزاد 1 :))))))) و لایک واسه صحنه ی بعدش و در آغوش کشیدن ها و این حرفا :دی کلا خیلی لایک داشت و گزارش جالبی هم نوشتی….

    Comment by vivavida — December 21, 2008 @ 3:41 pm

  4. راستی اون بیچاره که می گی احسان مصلحی بود احسان دیاری بود :دی اگه دوست داشتی تصحیحش کن :دی

    Comment by vivavida — December 21, 2008 @ 3:42 pm

  5. اگه واسه‌ همه‌ی گزارش اظهارنظر کنم خودش می‌شه یه گزارش دیگه، پس:
    1- مطمئن نیست، ولی فکر کنم بدونم شما کدوم یکی از دوستان بودی
    2- منم اینروزا کلی امتحان دارم، واسه همین وبگردی و وبنویسی لذت بخشتر از گذشته شده
    3- توصیه اکید بهم شده بود که حتما تو برنامه دانشکده علوم شرکت کنم و یا این توضیحاتی که دادی پشیمونم که نرفتم

    Comment by محمد — December 21, 2008 @ 6:15 pm

  6. سعید من که خیلی خوشحال شدم دیدمت ، امیدوارم بازم تو این جشن ها و میتینگ ها شرکت کنی :)))

    Comment by فرزاد — December 21, 2008 @ 6:30 pm

  7. […] +مرتبط: گزارش اختصاصی سعید شریف از جشن شب یلدای پرشن‌بلاگ […]

    Pingback by در حاشیه جشن یلدا « آجرپاره — December 21, 2008 @ 6:39 pm

  8. ببخشید که با دیدن این حقیر مکدر شدید. طبیعی بود :))

    ولی سعید جان. متاسفانه من اصلا یادم نمیاد چهره تون رو 😦 اگر امکانش بود برای من یک عکس میل کنید یا توی عکس قرارها یک نشانه ای بدهید. می دانید که من آلزایمر دارم 🙂

    Comment by فتحی — December 22, 2008 @ 12:03 am

  9. سلام خوبی؟؟

    Comment by سامان — December 22, 2008 @ 1:46 am

  10. سعید خب فرزاد رو دیدی یک مشت از طرف من میزدی پا چشمش , چه فرصتی از این بهتر :))))

    Comment by میلاد — December 22, 2008 @ 4:05 am

  11. […] بود که در مورد رفتن آقای بوترابی بود…. ( بر خلاف سعید من خیلی از اون کلیپ خوشم […]

    Pingback by اندر احوالات جشن شب یلدای وبلاگستان و سفر به تهران | امين — December 22, 2008 @ 7:49 pm

  12. ماشالله شما همه رو خوشگل می بینی

    Comment by opium — December 31, 2008 @ 1:24 am

  13. […] اختصاصی “سعید شریف” از جشن پرشین بلاگ، یکی از گزارش هایی بود که خیلی […]

    Pingback by وبلاگ نیوز » Blog Archive » یلدای وبلاگستان به روایت وبلاگستان — January 10, 2009 @ 2:19 pm

  14. با تشکر از ویدا! لحاظ شود لطفا! :دی

    Comment by EhsanDiary — June 30, 2009 @ 4:38 pm


RSS feed for comments on this post. TrackBack URI

Leave a comment

Create a free website or blog at WordPress.com.