من مكتوب

December 28, 2008

نفرت

Filed under: دردهاي شخصي — saeedlog @ 11:43 pm
Tags: ,

نفرت واژه ای است که بیانگر احساس شدیدی از دوست نداشتن است . می تواند در حوزه وسیعی از بافت های زبانی به کار آید, از نفرت از موجودات غیرجاندار (مانند تکلیف مدرسه , سبزی ها) تا نفرت از شخص و یا گروهی از مردم . فلاسفه تعاریف تاثیرگذاری از نفرت کرده اند . رنه دکارت نفرت را حالت آگاهی از چیزی بد می داند, آمیخته با نیاز به دوری از آن . باروخ اسپینوزا نفرت را گونه ای درد تعریف میکند که به علت دلائل خارجی است . ارسطو نفرت را میل به نابود کردن چیزی میداند که در آن لحظه غیر قابل علاج است . دیوید هیوم معتقد است که نفرت احساسی غیر قابل تسکین است که قابل تعریف نیست .

در روانشناسی , زیگموند فروید نفرت را حالتی از منیت می داند که میل دارد که منبع ناراحتی (ناخوشی ) اش را نابود کند . در تعاریف معاصرتر , مثلا دیکشنری روانشناسی پنگوئن , نفرت  ” احساسی عمیق , مانا و شدید است که بیانگر دشمنی , خشم و خصومت نسبت به یک شخص , گروه و یا یک شی می باشد ” . از آنجا که عقیده بر این است که نفرت مانا و طولانی است , بسیاری از روانشناسان نفرت را بیشتر حاصل ویژگی های بینش یک فرد می دانند تا هیجانات آنی و موقت

 من الان شدیدا از یکی از اساتیدم متنفرم , نه به این خاطر که استاد بدیه که خیلی کم استاد خوب دیدم , بلکه به خاطر اینکه خیلی راحت به خودش اجازه داده که به شخصیت من توهین کنه , البته در کشوری که الان درش زندگی میکنیم , توهین به شعور آدم ها کار هر روزه آدم هاست و کسی لحظه ای حتی درنگ نمی کنه و با خودش فکر نمیکنه که شاید طرف مقابلم با این حرفها بشکنه و اعتماد به نفس ازش گرفته بشه , صرفا برای اینکه دمی احساس لذت کنه , دست به هر کاری می زنه

اینا رو نمی نویسم که سمپات پیدا کنم , اینا رو می نویسم , چون باید خودم رو تخلیه کنم , یه بار بزرگی روی قلبمه , باری که می گه که این حق اش نیست و تو باید بری و از حق ات دفاع کنی

من صرفا به خاطر علاقه شخصی ام به علم آموزی یه که دارم زجر درس خوندن تو مقاطع تحصیلات تکمیلی رو می کشم و ادامه می دم , شاید به این خاطر که احساس میکنم که شاید اونجاست که بشه یه دردی از دردهای بشریت رو تسکین داد , البته شاید خیلی هاتون هم با من مخالف باشین و هیچ نفعی توی رشته های فنی و حل مسائل پیچیده فنی نبینید و خیلی از دردها و آلام امروز بشری رو حاصل همین رشته های فنی و عطش بشر برای پیشرفت تکنولوژیکی بدونین . کاری ندارم به این که چطور فکر میکنید , ولی من “علم” یکی از دغدغه های بزرگمه . از اون چیزهاست که به خاطرش خیلی کارها میکنم

حالا با این مقدمه مفصل که گفتم , مجسم کنید وقتی که یه استاد خیلی راحت , کاری رو که براش مدت ها زحمت کشیدید رو نادیده می گیره و خیلی راحت میگه که شما به کارتون مسلط نیستید , و حالا فکرش رو بکنید که منی که روزها برای کارم زحمت کشیدم و می دونم که کاملا به کارم مسلطم و بیشتر از اون چیزی که ازم خواسته شده رو به دست آوردم , وقتی با منطق احساسی استاد مواجه می شوم , چه حالی بهم دست می ده !!!!! چه حالی بهم دست می ده وقتی از استاد می خوام که ازم هر سئوالی که دوست داره بپرسه , تا جوابش رو بهش بدم و اون بدون اینکه به خودش زحمت بده من رو تست کنه , صرفا میگه که شما مسلط نیستید

می دونم که این صرفا یک مسئله شخصی یه و نباید کسی رو درگیر این احساسات شخصی نکنم و حتی می دونم که شاید عده ای تون این احساسات رو “بچگانه” و یا “دخترانه” میدونید , اما اینها احساسات من در حال حاضره , احساسات کسی که همیشه دغدغه اش این بوده که چرا هیچ وقت به اون اندازه ای که تلاش میکنه پاداش نمی گیره , دغدغه آدمی که همیشه زمانی پاداش گرفته که کاری نکرده و وقتی هم کاری کرده به جای اینکه پاداش بگیره , رکب خورده

من از کشوری که هیچ چیزش سر جاش نیست , بدم می یاد. این که کلی زحمت می کشی و آخرش یه عده دستمال به دست نتیجه اش رو میگیرند , این که زمان هایی که باید مورد تشویق قرار بگیری کارت خوار شمرده می شه

من الان سرشار از تنفرم و این تنفر حاصل “بی انصافی” یه

Create a free website or blog at WordPress.com.